بوریس ویان

دانشنامه عمومی

بوریس ویان ( به فرانسوی: Boris Vian ) نویسنده، شاعر، ترانه سرا، خواننده، موسیقی دان جاز، نقاش و آهنگساز قرن بیستم میلادی اهل فرانسه بود. او هنرمندی جامع الاطراف بود اما اکنون بیشتر به واسطهٔ رمانهای جنجالی و صاحب سبکش شناخته می شود که گاه با نام حقیقی و گاه با نام مستعارِ «ورنون سولیوان» منتشر می شد.
بوریس ویان سال ۱۹۲۰ در شهر ویل داوره در حومه پاریس چشم به جهان گشود. تحصیلات درخشانی کرد و سال 1942 از مدرسه مرکزی پاریس با مدرک مهندسی فارغ التحصیل شد. زمان دانشجویی ترومپت جاز می نواخت. در زمینه های مختلفی قلم می زد و با ژان پل سارتر و سایر اگزیستاسیالیست های آن زمان نشست و برخاست داشت. سال ۱۹۴۶ با نام مستعار رمان معروف خواهم رفت تا بر قبرهایتان تف کنم را به انتشار رساند، این رمان انتقاد تندی به نژاد پرستی داشت و باعث شد نام نویسنده آن بر زبان ها بیافتد و حتی مورد تعقیب قضایی واقع شود. نوشته های ویان یا به لحاظ اجتماعی دیوانه وار تحریک آمیز بود، یا فانتزی خالص شاعرانه داشت و یا بسیار غم انگیز بود. ویان وارد قلمروهای فراوانی شد، ترانه سرایی می کرد، نمایشنامه می نوشت، حتی در وادی اپرا هم وارد شد و با این که بیمار بود و پزشکان توصیه به استراحت مطلق کرده بودند، او به فعالیت هایش در تمام زمینه ها ادامه داد تا سرانجام با حاد شدن بیماری اش سال ۱۹۵۹ در حالی که در اوج فعالیت های گوناگون بود، در سی و نه سالگی چشم از جهان فروبست. خلوص احساسات، زبانی رویاگونه و جسور، بازی با کلمات و خلق واژه های جدید و تلخی سرنوشت از ویژگی های کلی رمان های او به شمار می روند. کف روزها یکی از مهمترین رمان های بوریس ویان محسوب می شود که بعد از انتشار با اقبال روبرو نشد و تنها اواخر دهه شصت میلادی بود که خوانندگان به خصوص جوان آن دوره به اهمیت آن پی بردند. این رمان با طنز و تخیلی بی همتا داستان دلخراش عشق یک زوج را بیان می کند. کلوئه قربانی نیلوفری می شود که شش های او را تسخیر کرده است. این رمان علاوه بر ترسیم سرنوشت تلخ یک عشق از زوایای مختلف به نقد اجتماعی هم می پردازد. ویژگی دیگر این رمان آمیختگی آن با موسیقی جاز است. بوریس ویان از مهمترین نوازندگان و قطعات معروف جاز در این رمان صحبت می کند. کلوئه یکی از شخصیت های کلیدی این رمان نام قطعه معروف دوک الینگتون کلوئه را بر خود دارد.
عناوین منتشرشده از آثار بوریس ویان به زبان فرانسوی و به ترتیب انتشار به شرح زیر است. در مقابل آن نیز مشخصات عناوینی که به فارسی ترجمه شده است، براساس پایگاه کتابشناسی کتابخانه ملی ایران[ ۱] آمده است.
عکس بوریس ویان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی


بوریس ویان، در حال نواختن ترومپت
(Boris Vian(1920 – 1959
نویسنده ، شاعر، موسیقی دان، خواننده، مترجم، منتقد، بازیگر، مخترع و مهندس فرانسوی. بوریس ویان هنرمندی جامع الاطراف بود؛با این حال، بیش از هر چیز با رمان هایش شناخته می شود.
ویان در خانواده ای مرفه و اهل فرهنگ در حومه ی پاریس متولد شد. مادرش، پیانیست و چنگ نوازی آماتور بود و پدرش، علاقه ی زیادی به زندگی لاقیدانه داشت. ویان در جوانی به موسیقی جز علاقه مند شد و با همراهی برادرش، مهمانی های جنجالی و متفاوتی گرفت که بعدها دست مایه ی برخی از رمان هایش شدند. در مدرسه ی مرکزی پاریس تحصیل کرد و به دلیل شرایط جسمانی نامساعد، در ارتش پذیرفته نشد. در 1940، با زنی به نام میشل لگلیس آشنا شد و یک سال بعد، با او ازدواج کرد. میشل، علاوه بر آموزش زبان انگلیسی به ویان، او را با ادبیات پیشرو آمریکا نیز آشنا کرد. ویان در سال 1942 همراه برادرش به ارکستر جز پیوست و از دانشگاه با مدرک مهندسی متالورژی فارغ التحصیل شد. در همین سال، پسرش پاتریک به دنیا آمد که بعدها خود به موسیقی دانی برجسته بدل شد.
ویان به عنوان مهندس در یک شرکت مشغول به کار شد و در همین حین، در مقام نوازنده ی ترومپت به شهرت رسید. در سال 1943، اولین رمانش را نوشت و یکی از اشعارش برای نخستین بار با نام مستعار در یک روزنامه منتشر شد. در همین سال، پدر بوریس به دست سارقانی که به منزلش حمله کرده بودند به قتل رسید.
اولین رمان مهم ویان با عنوان کف روزها در سال 1947 منتشر شد. این اثر که درون مایه ای سورئالیستی دارد، از چندین خط داستانی متفاوت تشکیل شده، از جمله داستان عاشقانه ی یک زوج، ماجرای مردی که در یک هفته به اندازه ی چند سال پیر می شود و همچنین، داستان زنی که به بیماری عجیبی مبتلا شده که تنها راه بهبود آن، قرار دادن زن در همجواری همیشگی با گل هاست. این کتاب، در زمان انتشار مورد استقبال منتقدان قرار نگرفت و به فروش خوبی نیز دست پیدا نکرد، اگر چه امروز به عنوان مهم ترین اثر ویان شناخته می شود.
عدم استقبال از این رمان، ویان را بر آن داشت تا رمانی پرکشش و هیجان انگیز بنویسد. او طی پانزده روز، رمان بر گورتان تف می اندازم را نوشت و از ناشر خواست تا آن را به نام نویسنده ای خیالی به نام ورنون سالیوان منتشر کند و نام بوریس ویان را تنها به عنوان مترجم اثر قید نماید. این کتاب، داستان زندگی مرد سیاه پوستیاست در یکی از شهرهای جنوبی آمریکا که دو زن سفید پوست را مورد آزار و اذیت قرار میدهد و در نهایت آن دو را می کشد. کتاب ویان در فرانسه بلافاصله با واکنش تندی مواجه شد و به خاطر برخی صحنه های خلاف عرف و اخلاق، مورد هجوم تند معلمان و متولیان اخلاق عمومی جامعه ی فرانسویقرار گرفت. البته این اثر با فروش بسیار خوبی نیز مواجه شد و بوریس را ترغیب کرد تا در سال های بعد،سه عنوان رمان دیگر را با همین نام مستعار منتشر کند.
سال 1946، از جهت آشنایی با چهره های شاخص، نقطه ی عطفی برای ویان محسوب می شد. او در یکی از میهمانی هایی که همراه با برادرش برگزار کرده بود، با آلبر کامو، ژان_پل_سارتر و سیمون دو بووار آشنا شد و خیلی زود به حلقه ی ادبی آن ها راه یافت. اگرچه در سال های بعد، سارتر و میشل ویان درگیر رابطه ی عاشقانه ای شدند که در نهایت به فروپاشی ازدواج بوریس و میشل انجامید.
بوریس و میشل در سال 1948 دختری به دنیا آوردند. در همین دوران، ویان به نوشتن رمان و سرودن شعر مشغول بود و نمونه هایی از هر دو را روانه ی بازار کرد، اگرچه باز هم رمان هایی که با نام حقیقی اش منتشر می کرد، به سبب ساختار پیچیده و مضامین متفاوتشان، فروش مناسبی نداشتند و این موضوع،او را در تنگنای مالی قرار داد. ویان در سال 1951 از میشل جدا شد و سه سال بعد، با اورسلا کوبلر، رقصنده ی سوییسی، ازدواج کرد.
عدم استقبال مجدد از آخرین رمانش، یعنی دل شکن، باعث شد تا بوریس نوشتن داستان را کاملاً کنار بگذارد و به سرودن ترانه روی بیاورد. ترانه هایی که محبوب بودند و در آلبوم های خوانندگان مختلف فرانسوی استفاده شدند. ویان خود نیز بعضی از اشعارش را خواند و البته با واکنش سرد مخاطبان روبه رو شد. او در سال های آخر از بیماری قلبی رنج می برد و در نهایت، در روزی که به سینما رفته بود تا فیلمی را از که رمانش «بر روی گورتان تف می اندازم» اقتباس شده بود تماشا کند، درگذشت. بوریس بارها با سازندگان فیلم بحث کرده بود و شدیداً با تلقی آن ها از داستان مخالفت داشت. آن طور که شاهدان عینی نقل کرده اند، او با مشاهده ی ضعف های متعدد فیلم، عصبانی می شود و زیر لب دشنام می دهد و چند لحظه بعد، با ایست قلبی از دنیا می رود.
تا کنون، از او جز نمایشنامه ای کوتاه با ترجمه ی هوشنگ حسامی، کتاب مستقلی به فارسی ترجمه نشده است.
منبع:
روزنامه اعتماد، شماره 1354 به تاریخ 23/12/85، صفحه 11(کتاب).

پیشنهاد کاربران

بپرس