زیر یکی فرش وشی گسترد
باز بدزدد زیکی بوریاش.
ناصرخسرو.
به خدای ارمرا در این زندان جز یکی پاره بوریا باشد.
مسعودسعد ( دیوان چ رشیدیاسمی ص 108 ).
دور کن بوی ریا از خود که تا آزاده وارمسجد و میخانه را محرم شوی چون بوریا.
سنایی.
نی همه یکرنگ دارد در نیستانها ولیک از یکی نی قند خیزد وز دگر نی بوریا.
خاقانی.
بر چنین چاه بوریا بر سرمرده چون سنگ و باریا مگذر.
نظامی.
با فرومایه روزگار مبرکز نی بوریا شکر نخوری.
سعدی.
خونت برای قالی سلطان بریختندابله چرا نخفتی بر بوریای خویش.
سعدی.
هست زیلو در بساط بوریاجای گل گل باش و جای خار خار.
نظام قاری.
کنون که وقت حصیر است و بوریا بزمین چه شد که سبزه به زیلو فکندنست سمر.
نظام قاری.