بودنه

لغت نامه دهخدا

بودنه. [ دَ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) پرنده ای است که آنرا تیهو میگویند و بعضی گویند پرنده ای است که شبیه به تیهو لیکن کوچکتر از او است و آنرا بعربی سلوی خوانند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). سیرک. بدیده. ورتیج. سمانه. سمانی. بلدرچین. قتیل الرعد. ( یادداشت بخطمؤلف ) : و طعام ، سخت لطیف و نازک و اندک باید و دراج و تیهوج موافق تر و بودنه همه بیماریهای معده را... سخت سودمند است. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

پرنده ایست که آنرا تیهو میگویند و بعضی گویند پرنده ایست شبیه به تیهو لیکن کوچکتر از اوست و آنرا بعربی سلوی خوانند .

پیشنهاد کاربران

کَرَک در پارسی میانه و نیز در گویش هراتی و گویش های زبان کردی، در پارسی دری به ویژه در گویش کرمانی واژهٔ بدبده و بودنه و بدیده، در پارسی دری کهن وَرْتِج/وَرْتیج/وَرْدیج و در مازندران و برخی مرز گیلان و سمنان وَرده از نام های دیگر این پرنده است. در زبان گیلکی نیز آن را وُشُم/وُشوم می نامند
...
[مشاهده متن کامل]

آید از باغ بی سرود و بازیج
دستک بکراعه می برآرد ورتیج.
زینتی ( از لغت نامه اسدی ) .
گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم
همچو ورتیج که در چنگل باز است اسیر.
طرطری
تا نباشد همچو عنقا خاصه در عزلت غراب
تا نباشد همچو شاهین خاصه در قدرت کرک
جان خصم از تیر سیمرغ افکنت بر شاخ عمر
بادلرزان در برش چون جان گنجشک از تفک.
انوری
دل ز عشقت سحر مطلق میکند
همچو ورتج حق یلقلق میکند.
انوری
هلاک ساختم این مرغ نیم بسمل خویش
سحر که مدح جمالش شنیدم از وردیج.

بپرس