بوح
لغت نامه دهخدا
بوح. ( ع اِ ) اصل. || نره. || فرج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نفس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( نشوءاللغة ص 28 ). || جماع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اختلاط. ( منتهی الارب ). اختلاط کارها. المثل : ابنک بن بوحک یشرب من صبوحک. ( ناظم الاطباء ). || ج ِ باحة. ( منتهی الارب ). || نام آفتاب و به این معنی بدون الف و لام است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). بدون الف و لام ، از اسماء شمس است. ( ناظم الاطباء ). شمس. ذکا. بیضا. شارق. شرق. مهر. خورشید. حور. آفتاب. ( یادداشت بخط مؤلف ). یوح. رجوع به یوح شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید