بوب

لغت نامه دهخدا

بؤب. [ ب ُ ءَ ] ( ع اِ ) ( از «ب ٔب » ) اسب نجیب کوتاه قد درشت گوشت گشاده گام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

بوب. ( اِ ) فرش و بساط خانه. ( برهان ) ( آنندراج ). فرش و بساط که آنرا انبوب نیز گویند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). بساط فرش. ( صحاح الفرس ) ( شرفنامه منیری ). فرش که آنرا انبوب نیز گویند. «بوب » در ارمنی. «بوب » پهلوی. «بوپ » فرش. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ) :
شاه دیگر روز بزم آراست خوب
تختها بنهاد و برگسترد بوب.
رودکی.
|| بلغت رومی ، بوب و کوب بمعنی حصیر باشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

فرهنگ فارسی

فرش، بساط، هرچی گستردنی ، انبوب وپوپ
( اسم ) فرش بساط خانه .
اسب نجیب کوتاه قد درشت گوشت گشاده گام ٠

فرهنگ معین

(بو یا بُ ) [ په . ] ( اِ. ) فرش ، بساط خانه .

فرهنگ عمید

هرچیز گستردنی، مانندِ فرش، بساط: شاه دیگرروز باغ آراست خوب / تخت ها بنهاد و برگسترد بوب (رودکی: ۵۳۴ ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲۷(بار)

جدول کلمات

فرش , بساط , هر چیز گستردنی

پیشنهاد کاربران

به "حشره پشم خوار" ،
بوب هم میگن
به معنی فرش ، هر چه گستردنی است
به معنای عامیانه گوز میباشد با فعل دادن صرف میشود. بیشتر برای کودکان مطرح می گردد. زیاد مورد استفاده نمی باشد.

بپرس