بوالحزن. [ بُل ْ ح َ زَ ] ( از ع ، ص مرکب ) مأخوذ از تازی. محزون و اندوهگین و ملول. ( ناظم الاطباء ) : اندک اندک نور را بر نار زن تا شود نار تو نور ای بوالحزن.
مولوی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) محزون اندوهگین : (( اندک اندک آب بر آتش بزن تا شود نار تو نور ای بوالحزن . ) ) ( مثنوی ) ماخوذ از تازی محزون و اندوهگین و ملول ٠
فرهنگ عمید
۱. دارای حزن، محزون، اندوهگین. ۲. مایۀ حزن و اندوه.