بواده

لغت نامه دهخدا

بواده. [ ب َ دِه ْ ] ( ع اِ ) آنچه از عالم غیب بر دل آدمی بطور ناگهانی رسد و موجب بستگی یا گرفتگی دل شود. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ما یفجاء القلب من الغیب علی سبیل الوهله اما موجب فرح او ترح. ( تعریفات جرجانی ) ( از اصطلاحات الصوفیه ). آنچه بطور ناگهانی از غیب به قلب برسد خواه موجب فرح باشد و خواه سبب اندوه بواده گویند. ( فرهنگ مصطلحات العرفاء سجادی ص 91 ).

فرهنگ فارسی

آنچه از عالم غیب بر دل آدمی بطور ناگهانی رسد و موجب بستگی یا گرفتگی دل شود .

فرهنگ عمید

۱. [جمعِ بادِه و بادهَة] = باده bādeh
۲. (اسم ) (تصوف ) آنچه به طور ناگهانی از عالم غیب به قلب سالک وارد می شود، خواه موجب نشاط و سرور شود، خواه سبب غم و اندوه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بواده اصطلاحی عرفانی برای گونه ای از واردات غیبی می باشد.
بواده به معنای الهاماتی است که بداهتاً و بدون سابقه پیشین بر قلب سالک وارد می شود. این واژه از ریشه «ب ـ د ـ ه» به معنای نخستین برخورد ناگهانی با کسی یا چیزی و جمع «بادهه» است. احتمالاً قشیری برای نخستین بار این واژه را مطرح کرده، و بعدها ابن عربی، عبدالرزاق کاشی، شارح مکتب ابن عربی و شمس الدین ابرقوهی به شرح آن پرداخته اند. ظاهراً در آثار عرفانی بعدی سخنی از آن به میان نیامده است.

آثار بواده
بواده همچون دیگر «واردات» به حکم «وقت » بر قلب سالک وارد می شود، ازینرو زمان مشخصی ندارد و موجب پدید آمدن احوالی می شود که سریعاً محو می شوند. ابن عربی شرط ورود واردات را استعداد قلوب برشمرده و عمل سالک را در کسب آن ها مؤثر نمی داند. بواده در مراحل نخستین سلوک موجب تغییر احوال، قبض و بسط، اندوه یا شادی، گریه یا خنده می گردد، اما عارفانی که به «حال عظمت» ارتقا یافته و «سادات وقت» نام گرفته اند از این عوارض ظاهری به دورند. از نظر ابن عربی در فتوحات، واردات برای سالکانی که به مقام محو و فنا نرسیده و برای خود نفسانیت و عینیتی می پندارند، و خود را موصوف به وصف (یا صفتی) می دانند، معنا و مصداق می یابد و بر غیر ایشان «بدیهه» ای عارض نمی شود. گذشته از این، بواده با امور فی البداهة رایج در میان مردم این تفاوت را دارد که لزوماً موجب شادی یا غم نمی گردد.

ورود بواده بر قلب سالکان
ابن عربی قائل است که بواده در ورود به قلبِ اهل طریقت بر صواب است و به خطا نمی رود، ازینرو مشایخ در آموزش «اخذالهی» به سالک، هر آنچه را که بر او گذشته، بدون تأمل، جویا می شوند تا فکر و استدلال بر آن «وارد» تأثیر نگذارد و تنها آنچه را بر قلبش گذشته بیان کند. او تأکید می کند که مقتضیات و احوال هر وارد غیبی باید موافق با میزان شرع باشد، چرا که شرع ضامن سعادت است، و اگر این احوال موافق با شرع نباشد، تنبّه و تذکری برای سالک است.

تعابیر نزدیک به بواده
...

پیشنهاد کاربران

بپرس