بو یافتن. [ ت َ] ( مص مرکب ) نصیبی یافتن. بهره ای بردن : منت ایزد را که رنجم چون صبا ضایع نشدعاقبت بویی از آن سیب زنخدان یافتم.صائب ( از آنندراج ).و بمعنی دوم نیز ایهام دارد. || سراغ یافتن. ( آنندراج ). || مجازاً، اثری پیدا کردن از چیزی. نشانی از کسی یا چیزی یافتن.