ای فاخته ز ناله زن آتش ببوستان
کآن گل امید نیست که بوی وفا زند.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
ببزم شاه نرگس مست رفت و بو زند ترسم مگر کو خلق شاه هر دو عالم در دهان دارد.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
- بو زدن زخم ؛ بوی بد پیدا کردن زخم و آن علامت بد است برای زخم. ( آنندراج ) : گریه کردم داغ طعن دوستداران تازه شد
از شکایت زخم شمشیر زبان بو میزند.
اسیر ( ازآنندراج ).