فرهنگ اسم ها
معنی: نیکوترین، بهترین، برگزیده، خوبترین، مطلوب ترین وضعیت ممکن برای چیزی با در نظر گرفتن همه ی عوامل مثبت و منفی
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
بهتر رهی بگیر که دوراه پیش تست
سوی بهینه راه طلب کن یکی خفیر.
ناصرخسرو.
عشق است بتا، بهینه تر کیش مرانوش است مرا ز عشق تو نیش بتا.
سنایی.
مردمان بدو فرقه شدند، الا من بهینه ایشان بود. ( تفسیر ابوالفتوح ). و بهینه هرکس که او را رها کنم و آن علی بن ابیطالب. ( تفسیر ابوالفتوح رازی ).بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست
ز همنشینی صهبا هبا شده ست هبا.
خاقانی.
|| ( اِ ) هفته. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) : صاحبا صد بهینه و مه و سال
بگذرد کز رهی نیاری یاد.
شاکر بخاری ( از آنندراج ).
|| حلاج و نداف. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) خوب نیکو . ۲ - برگزیده منتخب . ۳ - ( صفت ) بهترین ۴ - گزیدهترین
فرهنگ معین
مترادف ها
بهینه، بهینه شده
بهینه
پیشنهاد کاربران
بهینه: هزینه کمتر من جمله زمان و تلاش در مقابل فایده بیشتر من جمله کارایی و. . .
بهینه به معنای مطلوب
به صرفه تر٬بهتر
کارآمد، موثر، کارا، نمونه، برتر، بهترین
بهینه. صحیح، به کمالِ مطلوب، کم هزینه. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی «Optimal» می باشد. بر مثال، رجوع شود به عبارت مصرفِ بهینه.