بهکن

لغت نامه دهخدا

بهکن. [ ب َ ک َ ] ( ع ص ) جوان پرگوشت نازک اندام. بهکنة مؤنث. ج ، بهاکن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). غض و غضة. و بعضی بهکل و بهکلة گویند. ( از اقرب الموارد ). || شباب ٌ بهکن ؛ جوانی تر و تازه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

بهکن. [ ب َ ک َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان گوغر بخش بافت است که در شهرستان سیرجان واقع است و دارای 600 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس