بهنه

لغت نامه دهخدا

بهنه. [ب َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) همان بادافره است و با بای پارسی گفته اند. ( شرفنامه ). چوب مخروطی مر اطفال را که ریسمانی بر آن پیچیده و بر زمین گذاشته آن ریسمان را بکشند تا بچرخد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به پهنه شود.

فرهنگ فارسی

همان بادافره است و با بای پارسی گفته اند ٠

پیشنهاد کاربران

بهنه: نوعی بلم یا زورق با ظرفیت کمتر از ده نفر - کتاب سمک عیار ( شش جلدی ) جلد دو، چاپ نهم، سال 1403 ، ص 366
بهنه: نوعی زورق است با گنجایش کمتر از ده نفر - سمک عیار ( شش جلدی ) ، دکتر خانلری، تهران، انتشارات آگاه، چاپ نهم، سال 1403، جلد دوم، ص366