بهم چسبیدن

مترادف ها

conglutination (اسم)
بهم چسبیدن، التیام

serry (فعل)
بهم فشردن، بهم چسبیدن، ازدحام کردن

hang together (فعل)
متفق بودن، بهم چسبیدن

پیشنهاد کاربران

بپرس