بهم پیوستگی

مترادف ها

linkage (اسم)
اتصال، بهم پیوستگی، رابطه، پیوند، وسیله ارتباط، حلقه های زنجیر

accretion (اسم)
افزایش، رشد پیوسته، اتحاد، یکپارچگی، بهم پیوستگی، افزایش بهای اموال، افزایش میزان رای

union (اسم)
اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع

solidarity (اسم)
اتحاد، بهم پیوستگی، همبستگی، همکاری، انسجام، مسئولیت مشترک

reunion (اسم)
بهم پیوستگی، تجدید دیدار، تجدید جلسه، باز پیوست

synthesis (اسم)
بهم پیوستگی، ترکیب، امتزاج، هم گذاری، اختلاط، تلفیق، پیوند، صنع

فارسی به عربی

ترابط , نمو

پیشنهاد کاربران

بهم پیوستگی ( CORPORATENESS ) :[اصطلاح جامعه شناسی] احساس تعلق به گروهی از افراد که شیوه ی نگرش مشابهی با شیوه ی نگرش خودِ شخص دارند.
منبع https://rasekhoon. net

بپرس