بهم رسانیدن

لغت نامه دهخدا

بهم رسانیدن. [ ب ِ هََ رَ / رِ دَ ] ( مص مرکب ) بدست آوردن و حاصل نمودن. ( آنندراج ). بدست آوردن و میسر کردن. ( ناظم الاطباء ). بدست آوردن چیزی. دارا شدن آن. ( فرهنگ فارسی معین ). || شخصی یا چیزی را بشخص یا چیز دیگر رسانیدن. || گرد کردن. فراهم آوردن. || دو تن را به یکدیگر نزدیک کردن. زن و مردی را بوصال یکدیگر رسانیدن. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - شخصی یا چیزی را بشخص یا چیز دیگر رسانیدن . ۲ - بدست آوردن چیزی دارا شدن آن . ۳ - گرد کردن فراهم آوردن ۴ - دو تن را بیکدیگر نزدیک کردن زن و مردی را بوصال یکدیگر رسانیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس