بهم جور کردن

مترادف ها

patch (فعل)
وصله کردن، تعمیر کردن، بهم جور کردن، وصله دوزی کردن

pan (فعل)
بهم پیوستن، استخراج کردن، به باد انتقاد گرفتن، بهم جور کردن

فارسی به عربی

مغلاة

پیشنهاد کاربران

بپرس