بهم اوردن

لغت نامه دهخدا

( بهم آوردن ) بهم آوردن. [ ب ِ هََ وَ دَ ] ( مص مرکب ) گردکردن. جمع آوردن. فراهم آوردن. پیوستن :
چون سواران سپه را بهم آورده بود
بیست فرسنگ زمین پیش تو لشکرگاه.
منوچهری.
آیدفرقش بسلام قدم
حلقه صفت پای و سر آرد بهم.
نظامی.

پیشنهاد کاربران

بپرس