بهل

/behel/

لغت نامه دهخدا

بهل. [ ب َ ] ( ع مص ) نفرین کردن. ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). لعنت کردن : بهله اﷲ بهلاً؛ لعنه. ( از اقرب الموارد ). بهله اﷲ؛ ای لعنه اﷲ. ( منتهی الارب ). لعنت کند او را خدای. ( ناظم الاطباء ). || گذاشتن کسی را بر مراد خود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || ( اِ ) مال اندک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). چیزی اندک. ( آنندراج ). || آسان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چیزی آسان. ( از ذیل اقرب الموارد ). || نفرین.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به بهلة شود.

بهل. [ ب َ هََ ] ( ع مص ) گشاده شدن پستان بند ناقه. || گذاشته شدن بچه ناقه. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کلمه امرازهلیدن یعنی بگذار
۱ - دوم شخص مفرد امر حاضر از هلیدن بگذار . ۲ - ( صفت ) آنکه بدهی خود را پرداخته یا حساب خویش را واریز کرده و مدیون نیست .
گشاده شدن پستان بند ناقه ٠ یا گذاشته شدن بچه وی ٠

فرهنگ عمید

کسی که بدهی خود را پرداخته یا حساب خود را واریز کرده و قرض و طلبی نداشته باشد.

گویش مازنی

/behel/ بگذار قرار بده

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
تضرّع. سپس تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. راغب گوید: بهل و ابتهال در دعا به معنی تضرّع است و هر که ابتهال را (در آیه) به لعن تفسیر کرده برای آنست که ابتهال در آیه به جهت لعن است. مجمع البیان آن را لعن معنی کرده و از ابن عباس، تضرّع و مبالغه در دعاست. معانی دیگری نیز برای آن ذکر کرده‏اند که لازم به نقل نیست. در کافی کتاب الدعاء باب الرغبة از امام صادق «علیه السلام» نقل شده که ابتهال برداشتن دستهاست به هنگام دعا آنگاه که حالت رقّت و گری باشد. حدیث مباهله جریان مباهله به انصاری ای نجران در سال دهم هجری اتّفاق افتاده و یکی از عجیب‏ترین حوادث اسلامی است که تا آن را در پیش خود مجسّم نکنیم به اهمیّت آن متوجّه نخواهیم شد. هیئتی از نصارای نَجران (شهریست میان حجاز و یمن) پیش حضرت رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» آمدند و آن در موقعی بود که مردم غیر نصارای آن شهر، اسلام آورده بودند. در مسجد مدینه ناقوس زدند و نماز خواندند و در مصاحبه با آن حضرت گفتند: ما را بچه می‏خوانی؟ فرمود: به شهادت اَلّا اِلهَ اِلّا اللّهَ وَ اَنّی رَسُولُ اللّه و این که عیسی بنده و مخلوق است، می‏خورد، می‏نوشد و حَدَث میکرد... گفتند: پدرش کی بود؟ می‏خواستند بگویند: در صورت بنده و مخلوق بودن لازم است که پدر داشته باشد فرمود: مَثَلِ عیسی در پیش خدا همچون آدم است که از خاک همچون آدم است که از خاک آفریده شد او پدر و مادر نداشت، در جواب عاجز ماندند و متحیّر شدند (ولی از لجاجت دست بردار نبودند) یعنی: هر که با وجود این علم که به سوی تو آمده درباره عیسی با تو مجادله کند بگو: بائید که پسران و زنان و نفوس ما و شما را بخوانیم و تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. به دنبال این آیه، حضرت فرمود با من مباهله کنید اگر راستگو باشم لعنت بر شما نازل خواهد شد و اگر دروغگو باشم بر من. گفتند: با انصاف آمدی و قرار مباهله گذاشتند. چه دعوت بزرگ و حیرت انگیزی!!! رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله و سلم» پیش خود چه می‏اندیشید؟ این دعوت چهار احتمال داشت. 1- نفرین آن حضرت پذیرفته شده نصاری منکوب شوند. 2- بالعکس. 3- نفرین هیچ طرف به اجابت نرسد. 4- نفرین هر دو مستجاب شود و همه از بین بروند. فقط بیت خویش را نمی‏آورد وقت صبح دیدند با چهار نفر می‏آید که عبارتند از دئو پسر و یک مرد و یک زن. گفتند اینها کیستند؟ جواب شنیدند: این پسر عمّ و دامادش علی که محبوب‏ترین خلق پیش اوست واین زن دختر او فاطمه است که پیش از همه عزیزتر است. در نقل مجمع البیان هست که آن حضرت در وقت آمدن دست در دست علی داشت و حسن و حسین پیش رویش بودند و فاطمه در پی ایشان می‏آمد «صلوات اللّه علیهم اجمعین». آن حضرت پیش آمد و بر دو زانو نشست! ابو حارثه که اُسقف نصاری بود از دیدن آن وضع گفت: به خدا مانند انبیاء به زانو نشست گویند اسقف گفت: صورتهائی می‏بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جایش بر کند البتّه خواهد کند! مباهله نکنید هلاک می‏گردید بعد گفت: یا اباالقاسم ما مباهله نمی‏کنیم و مصالحه کن بر مبلغی که به پرداخت آن قادر باشیم. بالاخره با وضع جزیه بر نصارای نجران، این واقعه پایان یافت. ذیل این مطلب‏ ناگفته نماند: به اتفاق شیعه و اهل سنّت رسول خدا «صلی اللّه علیه و آله و سلم» فقط علی و فاطمه و حسنین «علیه السلام» را با خود به مباهله برد، با آنکه «نِسائَنا وَ اَبْنائَنا وَ اَنْفُسَنا» در آیه شریفه جمع است و خدا به دعوت جمع دستور داده بود. ناچار باید گفت و واقع هم این است که در آن روز مصداق واقعی «ابنائنا» دو نفر بیشتر نبودند و مصداق واقعی «نسائنا» فقط حضرت فاطمه ع و مصداق واقعی «اَنفسنا» فقط علی «علیه السلام» بود و گرنه لازم بود که دیگران را نیز ببرد تا صیغه جمع مصداق پیدا کند، علی هذا این آیه، عظمت شأن این چهار بزرگوار را بیشتر از آنچه به تصوّر آید روشن می‏کند، مخصوصاً کلمه «انفسنا» که حضرت مولی الموالی در آن مصداق نفس رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» گردیده است. در المنار بعد از نقل اینکه: روایات در رفتن این چهار نفر با آن حضرت، متفق‏اند مطلب نا صحیحی آورده که می‏شود از بزرگترین اغلاط و تعصّبات نا بجای محمد عبده به حساب آورد. عجبا!!!! تعصّب و تحت تأثیر محیط بودن با دانشمندان چه‏ها می‏کند با آنکه چند سطر پیش می‏گوید: مسلم و ترمذی و دیگران آن را از سعد (وقّاص) نقل کرده‏اند باز در ذیل می‏گوید: حدیث را شیعه وضع کرده‏اند! واقعاً موی بر اندام آدمی راست می‏شود ای روی تعصّب سیاه!! دانشمندی مثل محمد عبده که از دیدن نهج البلاغه بی خود می‏شود و به شرح آن کمر می‏بندد و هر جا در تفسیرش بیخردان و نادانان و حتی ابوهریره را که پیش دنیای اهل سنّت مقبول است به باد انتقاد می‏گیرد، ولی در زمینه ما نحن فیه و امثال آن چنان کج می‏رود که باعث اعجاب هر بیننده است. ناگفته نماند: علّامه طباطبائی در ج 3 المیزان ذیل آیه شریفه در بحث روائی، سخن المنار را نقل و ردّ کرده و لغزشهای آن را بررسی کرده است، طالبین به آنجا رجوع کنند.

دانشنامه عمومی

بهل یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان قشلاق بخش مرکزی شهرستان اهر واقع شده است. این روستا دارای جنگل های سرسبز و مراتع مناسب می باشد. همسایگان بهل ، روستاهای افیل، انداب، قلعه باشی می باشد. مهم ترین جاذبه گردشگری روستای بهل پارک جنگلی فندقلو می باشد. این روستا ۸۵۰ نفر جمعیت دارد. [ ۱] [ ۲]
عکس بهل
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بُنِ فرمانی = بَهِل
بُنِ گذشته = هِشت
در گویش لری ثلاثی ، استان مرکزی و همدان و . . . بَل گفتار می شَد
در لری بَن گفتار می شَد که بَن از نهادن می آید و با بهل متفاوت است.
بهل: بگذار
( ( بهل تا بدندان گزد پشت دست
تنوری چنین گرم و نانی نبست ) )
یعنی: بگذار که حسرت بخورد، چرا که چنین فرصتی مهیا بود اما فایده ای نبرد.
بِهل در عشایری میشه وسایل رو بزار وسایل. رو بده
در کُردی، بْهِلَ ( بهێڵە ) که بن ماضی اش هِشتْن ( هێشتن ) هست میاد به معنای اجازه دادن است
بهێڵە دانیشم. � اجازە بده ( بذار ) بشینم.
در کارچان ( فارسی دوانی ) به بذار می گن بَهل
ما در گویش بختیاری میخوایم بگیم بذار میگیم بِهل
همه این معانی اشتباه می باشد چون بهل نه کلمه عربی است و نه کلمه فارسی بلکه کلمه ترکی است پس نباید ریشه کلمه بهل را در قرآن یا دهخدا جست و جو کرد و نوشتار درست آن در ترکی آذربایجانی اینجور می باشد ( b�h�l )
در زبان کرمانی بِل تلفظ میشه به معنای بگذار، اجازه بده، رها کن، ول کن، صبر کن،
بهل /پهل وازهای به چم حلال عربی است
از من پهلست قاتل من -
محمد عباسلو نام روستای شما در اصل پهل ( پهل پهله پهلو ) نام بسیاری جاها در ایران زمین است و معنی مرکز پارسیان و پهلویان و شهر پارسیان دارد انرا پرهه پرهه بلخ پلخ پهل بهله فهرج پارسه نیز گفته اند پهل شاهستان پهل پهرج پهل کوشانی پهل پلخه پهله پرثه ( برذع ) از انهاست
بهل = رهاکن ، بگذار ، واگذار
لطفامعنی کاملا صحیح واژه بهل را میخواهیم زیرا ما اهالی روستای بهل درآنجا زندگی میکنیم ومیهمانان وگردشگران زیادی از. این روستای سر سبز وپرآب وزیبا دیدن میکنند واز ما معنی بهل رامیپرسند" باتشکر

شعر
تور لاهوتی ای الهی دل. . . . . . . . عالم ناسوت را با ناس بهل
در زبان بافقی بِل تلفظ میشه به معنای بگذار و رها کن
پیاپی بکش جام و سرگرم باش بهل ( بگذار ) گر بگیرند ( گیر بدهند ) بیکار ها
بگذار
رها کن
در زبان لری بختیاری به معنی
بگذار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس