دیکشنری
مترجم
بپرس
بهزه
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
بهزه. [ ] ( اِخ ) شهرکی است سردسیر بر حد میان پارس و بیابان با نعمت بسیار. ( حدود العالم ).
فرهنگ فارسی
شهرکیست سردسیر بر حد میان پارس و بیابان با نعمت بسیار .
فرهنگستان زبان و ادب
{braced} [ورزش] ویژگی کمانی که آن را زه کرده اند و آمادۀ تیراندازی است
اصطلاحات و ضرب المثل ها
{braced} [ورزش] ویژگی کمانی که آن را زه کرده اند و آمادۀ تیراندازی است
پیشنهاد کاربران
به زه = به فتح� ب �و �ز�
درزبان لکی به معنای //آدم ساده , خنگ وگیج ، //است .
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها