بهره بانکی

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بهره بانکی، همان مقدار بازدهی زیادی از اصل مال را که تسهیلات گیرنده به بانک و غیره در چارچوب عقود شرعی، پرداخت می کند، اطلاق می شود.
آقای موسی غنی نژاد در مقاله ای تحت عنوان «تفاوت ربا و بهره بانکی » سعی در اثبات این نظریه دارند که دو مقوله یاد شده ماهیتا با یکدیگر متفاوت بوده و ربطی به هم ندارند؛ تا از این طریق مجوز فعالیت بانک های مبتنی بر نظام بهره را فراهم کنند. البته تلاش صادقانه ایشان برای آشتی دادن میان اثرات مخرب اجتماعی اقتصادی ربا و نفی شرعی ، اخلاقی آن از یک طرف، و ضرورت جلوگیری از احتکار پس اندازها از طریق دادن پاداشی تحت عنوان بهره بانکی از طرف دیگر، قابل فهم است. اما به نظر می رسد که ایشان در این راه به خطا رفته اند و در صورت موفقیت راه حل پیشنهادی ایشان، ما در نهایت، در راه کشورهای غربی قدم نهاده ایم؛ که این نمی تواند مطلوب ما باشد. در این مقاله نشان داده خواهد شد که هیچ فرقی بین ربا و بهره بانکی وجود ندارد و تنها تفاوت این دو، شکل سازمان یافته بهره بانکی است که بانک ها در آن، نقش واسطه را بازی می کنند. به خاطر محدودیت در پرداختن به تمامی موضوعات یاد شده، در این نوشتار فقط به نکات اصلی پرداخته، امیدواریم که در فرصت های بعدی امکان نقد جامع تر مقاله فوق فراهم آید.
فرق اقتصادهای پیشین و مدرن
ایشان در مقام بیان فرق بین اقتصادهای پیشین و اقتصاد مدرن می نویسند: «در این جوامع تقاضا و بازار برای سرمایه، به مفهوم اقتصادی آن، اساسا وجود نداشت. به عبارت دیگر، آن کارکرد اقتصادی و اجتماعی مهمی را که سرمایه در نظام های اقتصادی جدید دارد، اندوخته های پولی در دنیای قدیم عملا نداشتند.» در جای دیگر می نویسند: «از لحاظ اقتصادی، سرمایه، که ریشه در پس انداز دارد، وسیله ای برای بالا بردن توان تولید است. پس انداز به معنی امساک از مصرف آنی است که می تواند منشا شکل گرفتن سرمایه باشد. مصرف، به عنوان هدف نهایی تولید، عبارت است از برآورده کردن خواسته های بشری. واضح است که از تعاریف فوق نباید این استنباط را کرد که سرمایه تنها وسیله افزایش توانایی تولیدی است، یا این که هر گونه امساک از مصرف (پس انداز) ناگزیر به تشکیل سرمایه منجر می گردد. پس انداز زمانی به سرمایه تبدیل می شود که هدف نهایی آن در جهت فعالیت های تولیدی باشد.» ایشان همان گونه که در نقل قول های یاد شده مطرح کرده اند، وجود هر نوع بازار سرمایه را در گذشته نفی می کنند. در اینجا باید به این سؤال پاسخ داده شود که ریشه پول های رباخواران آیا غیر از پس انداز بوده است که در اثر درآمد از ربا و ربای مرکب، به شکل تصاعدی بر آن افزوده شده است. اصولا آن کسی می تواند پول قرض دهد که بیش از نیاز خود، پول در اختیار داشته باشد؛ و این اصل عام چه درگذشته و چه در حال تغییری نکرده است. در شرایطی که شخصی عرضه کننده پول است و شخص دیگری متقاضی آن، آیا این خود به تنهایی نشان دهنده موجودیت بازار پول (سرمایه) نیست؟ و اگر این را بازار پول نمی توان نام نهاد، مقاله یاد شده در نام گذاری این رابطه کوتاهی کرده است. شاید طبق تعریف ایشان، وام ربوی برای افزایش تولید نبوده است. در اینجا این سؤال مطرح است که دلایل شخص متقاضی برای گرفتن وام چه بوده است. آیا در گذشته، افراد برای خرید مصارف لوکس و غیر تولیدی مقروض می شده اند؟ آیا کشاورزانی که با حداقل شرایط معیشتی باید ادامه حیات می دادند و تا زمان برداشت محصول مجبور به اخذ وام می شدند، برای مصارف غیرضروری وام می گرفتند؟ آیا اصولا وامی که کشاورزان می گرفتند جهت تداوم و بالا بردن تولید بوده است. چه، در غیر این صورت ناچار به ترک زمین بودند و این افت تولید را به دنبال داشته است؟ اتفاقا در حال حاضر اخذ وام برای مصارف لوکس، بیشتر رایج است تا در گذشته. در حال حاضر در کشورهای صنعتی اخذ وام برای مصارف غیر ضروری از قبیل مسافرت، خرید اتومبیل جدید، تغییر مبلمان و... که کاملا جنبه لوکس دارند، امری کاملا عادی است. ما چنین وضعیتی را جز در ریخت وپاش های پادشاهان و حکام خودکامه در گذشته نمی شناسیم و عملا هم وجود نداشته است. این شیوه که در اثر تبلیغات وسیع صورت می گیرد، زندگی مردم کشورهای صنعتی بخصوص امریکا را مختل کرده است. هرکسی می تواند خود شاهد زندگی اسف بار امریکاییان باشد. شیوه زندگی ایرانیان مقیم امریکا که گه گاه در مطبوعات هم انعکاس پیدا می کند، خود شاهد این مدعاست و تمامی کسانی که برای دیدار اقوام شان به آنجا مسافرت می کنند، شاهد این ماجرا هستند. آنان برای خرید خانه، اتومبیل، لباس و... به مقدار هنگفتی مقروض می باشند و هیچ راه دیگری جز کار کردن زن و شوهر به مدت طولانی در روز و حتی در ایام تعطیل برایشان باقی نمی ماند و عملا افراد خانواده بندرت همدیگر را می بینند. در کشور آلمان بین سال های ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۳ مقدار وام های مردم برای امور مصرفی ۴۵ برابر شده است، در صورتی که در همین زمان حقوق نیروی انسانی فقط ۸ برابر شده است. اگر سرمایه به شکل امروزی آن را تنها دلیل رشد توان تولید بدانیم باید به این دو پرسش پاسخ دهیم:۱. چگونه رشد تقاضا برای کالا و خدمات در اثر رشد جمعیت که همیشه وجود داشته، برطرف می شده است؟۲. چگونه می توان رشد کیفی و بالا رفتن استانداردهای زندگی را که در تمام دوران تاریخ شاهد آن بوده ایم، توضیح داد؟اگر بپذیریم که در گذشته پس اندازی صورت نمی گرفته و به همین خاطر سرمایه ای وجود نداشته، نرخ رشد تولید باید صفر می بوده و این به معنای عدم تغییر در سطح زندگی از لحاظ کمی و کیفی بوده است، و این امر با واقعیات تاریخی مطابقت ندارد. با تعریف ایشان، انسان ها بایستی همیشه در غار زندگی می کردند و با شکار زندگی خود را می گذراندند و فرهنگ های باشکوه گذشته مانند ایران، چین، مصر، یونان و... محلی از اعراب نداشتند.
فطری بودن پس انداز
ایشان می نویسند: «شاید علت این که فیلسوفان باستان ربا را محکوم می کردند در همین نکته نهفته باشد؛ یعنی هیچ توجیه اخلاقی، از جهت سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی برای آن پیدا نمی کردند، در حالی که نتایج زیان بخش آن به صورت ستمی که بر وام گیرندگان می رفت برایشان آشکارا قابل مشاهده بود.» و در جای دیگر می نویسند: «بنابراین، از یک اقتصاد معیشتی بسته، مانند اقتصاد جوامع روستایی یا عشایری خودکفا، که تولیدکنندگان علاوه بر تولید کالاهای مصرفی مورد نیاز خود، ابزار ابتدایی تولیدشان را نیز خود تولید می کنند، تقاضا برای سرمایه و به طریق اولی بازار سرمایه عملا وجود ندارد. در چنین جوامعی که بازدهی تولید در سطح بسیار پایینی قرار دارد، امکان پس انداز نیز بسیار اندک است و در نتیجه امکان تشکیل سرمایه نیز فوق العاده محدود می باشد.» مطمئنا فیلسوفان قدیم اصل وام دهی را محکوم نمی کرده اند و حتما آن را از نظر عقلانی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی برای بالا بردن توان تولید لازم و ضروری هم می دانستند و فقط با اصل ربا مخالفت می کردند. اصولا حیات جوامع انسانی بدون پس انداز کردن و وام دادن نمی تواند تداوم داشته باشد. از دوران سه گانه زندگی یک انسان کودکی، جوانی، کهولت فقط در دوران جوانی انسان می تواند به کار و فعالیت دست بزند و در این دوران بایستی آن مقدار در آمد و پس انداز داشته باشد که دوران کهولت او را هم کفایت کند. تداوم قرارداد نسل ها بدون پس انداز و وام دادن به یکدیگر غیر ممکن است. ضرب المثل «دیگران کاشتند و ما خوردیم، ما می کاریم تا دیگران بخورند» خود دلیل بارز این اصل عام و جهان شمول است. بنابراین فعالیت دوران جوانی، خود نوعی سرمایه گذاری برای دوران پیری است که هزینه تربیت فرزندان هم بخشی از آن است؛ که امروزه به شکل بیمه بازنشستگی تجلی یافته است. بنابراین وام دادن و پس انداز کردن در تمامی دوران حیات انسان امری لازم و ضروری و حیاتی می باشد. همچنین به این اصل بایستی ضروریات دیگر را نیز اضافه کرد؛ مانند بیماری، حوادث غیر مترقبه و.... بدین ترتیب انسان، ناگزیر و به طور غریزی به پس انداز کردن روی می آورد و اتفاقا این رفتار در شرایطی که هیچ گونه سیستم رفاه اجتماعی وجود نداشته، بسیار قوی تر از امروزه بوده است. ما حتی در طبیعت شاهد این نوع رفتار در بسیاری از حیوانات هستیم که برای دوران سخت زمستان آذوقه ذخیره می کنند. چطور می توان انسان را که دارای عقل، شعور و فکر است و توانایی پیش بینی حوادث آینده را دارد، از این رفتار حیاتی مستثنا دانست؟ با توجه به مطالب یاد شده، باید این نتیجه را گرفت که پس انداز امری فطری است و این اصل را ما حتی در مسائل تربیت فرزندان نیز در نظر می گیریم. معمولا ما افرادی را که هر چه در می آوردند خرج می کنند نکوهش کرده، این نوع رفتار را ضد ارزش می دانیم. بنابراین این بانک ها نیستند که مردم را تشویق به پس انداز و تشکیل سرمایه می کنند، بلکه بانک ها با انگیزه جمع آوری پس اندازهای مردم، که در هر حال به این کار اقدام می کنند، و در شرایط انقلاب های صنعتی و احتیاج اقتصاد به سرمایه های کلان، به وجود آمدند. مشکل اصلی در این امر نهفته است که بعد از پیدایش پول، وام دهی شکل ربوی به خود گرفته است.
وابسته نبودن بهره به تولید
...

پیشنهاد کاربران

بپرس