بهتان گفتن

لغت نامه دهخدا

بهتان گفتن. [ ب ُ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) نسبت دروغ دادن. افترا گفتن. ( فرهنگ فارسی معین ). نسبت دروغ دادن. ( ناظم الاطباء ). دروغ گفتن :
که گفت حافظ از اندیشه تو آمدباز
من این نگفته ام آنکس که گفت بهتان گفت.
حافظ.
|| غیبت کردن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

۱ - نسبت دروغ دادن افترا گفتن . ۲ - غیبت کردن .

پیشنهاد کاربران

آب بزشت ( بزشتی ) در جوی کسی راندن ؛ او را بدنام و متهم کردن :
یکی چاره سازم که بدگوی من
نراند بزشت آب در جوی من.
فردوسی.

بپرس