بهتان نهادن. [ ب ُ ن ِ / ن َدَ ] ( مص مرکب ) افترا بستن. دروغ بستن : واﷲ که چو گرگ یوسفم واﷲبر خیره همی نهند بهتانم.مسعودسعد.این چنین بهتان منه بر اهل حق کاین خیال تست برگردان ورق.مولوی.
آب بزشت ( بزشتی ) در جوی کسی راندن ؛ او را بدنام و متهم کردن :یکی چاره سازم که بدگوی مننراند بزشت آب در جوی من. فردوسی.+ عکس و لینک