بهبودی
/behbudi/
مترادف بهبودی: شفا، مداوا، معالجه ، خوبی، نکویی
متضاد بهبودی: وخامت
برابر پارسی: بهبود
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
حصول، بهبودی، ترمیم، جبران، بهبود، وصول، بهوش امدن، تحصیل چیزی، استرداد، باز یافت، بخودایی
اصلاح، بهتری، بهبودی، بهبود
بهتر شدن، بهبودی
بهبودی، رمق تازه، نیروی تازه
بهبودی، مزاج، حال، سلامت، سلامتی، تندرستی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
بچه ها کسی میتونه با کلمه بهبودی جمله بگه ؟
التیام، درمان
بهبودی در معتادان گمنام. بهبودی در مقابل بیماری است.
یعنی امروز بهتر از دیروز بودن، مثلا در عمل، در رفتار، در هنجارهای اجتماعی و چه در بیماری جسمی یا روحی
یعنی امروز بهتر از دیروز بودن، مثلا در عمل، در رفتار، در هنجارهای اجتماعی و چه در بیماری جسمی یا روحی
خوب شدن، ترمیم شدن، حالش خوب شدن، معالجه شدن، شفا پیدا کردن
درمان معالجه
خوب شدن، شفا پیدا کردن، ترمیم شدن