بهایم برون اندر افتاده خوار
تو همچون الف بر قدمها سوار.
سعدی.
رجوع به بهیمه و بهائم شود.بهایم
/bahAyem/
مترادف بهایم: بهیمه ها، جانواران، چهارپایان، حیوانات، ستوران
متضاد بهایم: آدمیان
لغت نامه دهخدا
بهایم برون اندر افتاده خوار
تو همچون الف بر قدمها سوار.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع بهیمه چارپایان ستوران .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
بَهایِم: چهارپایان، جانوران.
بهایم اسم جمع بهیمه است از ریشه بَهِمَ که با واژه ابهام نیز هم خانواده اند و معنای درست آن تا مفهومی کلام و گنگی و پیچیدگی و مجهول گذاردن است. و
چون زبان حیوانات گنگ و نامفهوم است ، ابهام دارد و به عبارتی زبان بسته هستند آنها را بهایم گویند
چون زبان حیوانات گنگ و نامفهوم است ، ابهام دارد و به عبارتی زبان بسته هستند آنها را بهایم گویند