بهانه کردن


مترادف بهانه کردن: دستاویز کردن، دستاویز قرار دادن، مستمسک قرار دادن

معنی انگلیسی:
plead, to pretend

لغت نامه دهخدا

بهانه کردن. [ ب َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دست آویز کردن. ( فرهنگ فارسی معین ). تعلل. ( دهار ) ( زوزنی ). دست آویز کردن و حیله کردن. ( ناظم الاطباء ). اعذار. ( منتهی الارب ) :
زنهار بتوفیق بهانه نکنی زآنک
مغرور نداری بچنین خرد کلان را.
ناصرخسرو.
من دلش برده بصد ناز و دلال
او بهانه کرده با من از دلال.
مولوی.
تو بهانه میکنی و ما ز درد
میزنیم از سوز دل دمهای سرد.
مولوی.
مستی بهانه کردم و بی حد گریستم
تا کس نداندم که گرفتار کیستم.
حافظ.
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوه ها ز جور زمانه کردم.
عارف قزوینی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) دست آویز کردن .

واژه نامه بختیاریکا

گِریدِن وا دست

مترادف ها

dissemble (فعل)
وانمود کردن، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن

پیشنهاد کاربران

بپرس