لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
بهانه اوردن
بهانه اوردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
To come up with an excuse=بهانه آوردن
My friend was trying to come up wih an excuse to stay there longer=دوستم داشت تااش می کرد یه بهانه ای بیاره تا ببشتر اونجا بمونه
My friend was trying to come up wih an excuse to stay there longer=دوستم داشت تااش می کرد یه بهانه ای بیاره تا ببشتر اونجا بمونه
بز رقصاندن
کنایه از: بهانه های تازه و رنگارنگ آوردن .
کنایه از: بهانه های تازه و رنگارنگ آوردن .
تمهید عذر ؛ آوردن عذر. اظهار عذر. ساختن عذر. ( زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مرا اندازه تمهید عذر آن کجا باشد
ولیکن چون کنم لنگی همی پوشم برهواری.
انوری.
مرا اندازه تمهید عذر آن کجا باشد
ولیکن چون کنم لنگی همی پوشم برهواری.
انوری.
آخِهیدَن.
عذر آوردن