بهارخانه

لغت نامه دهخدا

بهارخانه. [ ب َ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) بتخانه ، چه بهار بمعنی بت هم آمده است. ( برهان ). بتخانه ، و این مجاز است ، چه بهار بمعنی بت هم آمده است. ( آنندراج ). بت خانه. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) :
آئین عید کردی جشن بهار ساز
اندر بهارخانه چو بتخانه بهار.
سوزنی.
|| بنای رفیع. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
بهار زینت باغی نه باغ بلکه بهار
بهارخانه مشکوی و مشک بوی بهار.
عنصری.
آئین عید کردی جشن بهار ساز
اندر بهارخانه چو بتخانه بهار.
سوزنی.

بهارخانه. [ ب َ ن َ ] ( اِخ ) آن شهریست خرم به ترکستان. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - بتخانه بتکده ۲ - بنای رفیع

فرهنگ عمید

۱. بت خانه، بتکده: آن چون بهارخانهٴ چین پر ز نقش چین / این چون نگارخانهٴ مانی پر از نگار (عمعق: ۱۶۲ ).
۲. بنای زیبا و باشکوه.

پیشنهاد کاربران

بهارخانه ؛ بتخانه. بتکده. بنای رفیع. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به بهارخانه شود.

بپرس