بهار دارابی

لغت نامه دهخدا

بهار دارابی. [ ب َ رِ ] ( اِخ ) اسمش میرزا محمدعلی بن شیخ اسحاق شیخ الاسلامی دارابجرد فارس. بعد از پدر به دارالخلافه آمد و پس از چندی تأخیر بخدمت میرزا عبدالوهاب اصفهانی معتمدالدوله رفته معروض داشت که شرط کلی شیخ الاسلامی عدم سواد و تدین است و من جامع هر دو شرطم که منصب پدر من بود. دیگری شایسته آن نیست. بالاخره حکمش صادر و روانه مقصد شد. اگرچه چنین گفته ولی مردی با فضل و اخلاق و دین بوده این دو بیت از او نوشته شد:
پس از عمری بدستم گرمی دیرینه می آید
ز ضعف طالع آنهم در شب آدینه می آید.
پنداشتم کز آمدنش غم ز دل رود
همراه غیر آمد و دردم فزود و رفت.
( از مجمعالفصحاء ج 2 صص 81-82 ).

فرهنگ فارسی

اسمش میرزا محمد علی بن شیخ اسحق شیخ الاسلام دارابجرد فارس . بعد از پدر به دارالخلافه آمد و پس از چندی تاخیر بخدمت میرزا عبدالوهاب اصفهانی معتمد الدوله رفت .

پیشنهاد کاربران

بپرس