به یک دم خوردن ( اندر کشیدن ) ؛ بایک نفس آشامیدن مایعی را. لاجرعه نوشیدن :
به یاد سپهبد به یک دم بخورد
برآورد از آن چشمه زرد گرد.
فردوسی.
که بود اندر آن جام یک من نبید
به یک دم می روشن اندر کشید.
فردوسی.
به یاد سپهبد به یک دم بخورد
برآورد از آن چشمه زرد گرد.
فردوسی.
که بود اندر آن جام یک من نبید
به یک دم می روشن اندر کشید.
فردوسی.