به کردار دود ؛ بر سان دود. سریعاً. بچابکی. بتندی. سخت تند. شتابان. با سرعت بسیار :
طلایه هیونی برافکند زود
به نزدیک پیران به کردار دود.
فردوسی.
کمر بر میان بست و برجست زود
به جنگ اندر آمد به کردار دود.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
فرستاد نزد مشعبد جهود
دواسبه سواری به کردار دود.
فردوسی.
وزآنجا بیامد به کردار دود
به مادر نمود آن کجا رشته بود.
فردوسی.
طلایه هیونی برافکند زود
به نزدیک پیران به کردار دود.
فردوسی.
کمر بر میان بست و برجست زود
به جنگ اندر آمد به کردار دود.
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی.
فرستاد نزد مشعبد جهود
دواسبه سواری به کردار دود.
فردوسی.
وزآنجا بیامد به کردار دود
به مادر نمود آن کجا رشته بود.
فردوسی.