تکوینچیزی را باعث شدن یعنی چیزی را سبب شدن ، چیزی را حادث شدن و به وجود آوردنusher something ↔ inساختن، پدید آوردن، برپا کردن، فراهم ساختنbring onبوجود آوردنI figured I didn’t have any reason to feel stressed, anxious, or overwhelmed—and if I did, well, I guess I brought it on myselfایجاد کردنCreate به معنی به وجود اوردن+ عکس و لینک