به وجود اوردن


برابر پارسی: ( به وجود آوردن ) پدید آوردن

پیشنهاد کاربران

تکوین
چیزی را باعث شدن یعنی چیزی را سبب شدن ، چیزی را حادث شدن و به وجود آوردن
usher something ↔ in
ساختن، پدید آوردن، برپا کردن، فراهم ساختن
bring on
بوجود آوردن
I figured I didn’t have any reason to feel stressed, anxious, or overwhelmed—and if I did, well, I guess I brought it on myself
ایجاد کردن
Create
به معنی به وجود اوردن

بپرس