به هیچ روی

پیشنهاد کاربران

به هیچ روی ، یا از هیچ روی ؛ بهیچوجه. بهیچ طریق. مطلقا :
من او را نیازردم از هیچ روی
ز دشمن بود این زمان کینه جوی.
فردوسی.
به هیچ رویی با روی آن نگار مرا
اگر بهار بود ورنه گل نیاید کم.
...
[مشاهده متن کامل]

فرخی.
منت ننهد ز هیچ رویی بر کس
گر بدهد مال و ملک خویش همیدون.
فرخی.
به هیچ روی تو ای خواجه برقعی نه خوشی
به گاه نرمی گویی که آب داده تشی.
منجیک.
سنگی زده ست پیری بر طاس عمر تو
کان را به هیچ روی نیارد کسی لحام.
ناصرخسرو.
برو کز هیچ رویی درنگنجی
اگر مویی که مویی درنگنجی.
نظامی.
به هیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن
کجا برم گله از دست پادشاه ولایت.
سعدی.
مرا اگر همه آفاق مهربانانند
به هیچ روی نمی باشد از تو خرسندی.
سعدی.
مگر در آینه بینی وگرنه در آفاق
به هیچ روی نپندارمت که مانندی.
سعدی.

�به هیچ روی� یا �به هیچ رو� برابر است برای �به هیچ وجه� یا �به هیچ نحو� یا �به هیچ طریق� که در عبارات اخیر �وجه� ، �نحوه� و �طریق� واژگانی تازی می باشند ولی �روی� از واژگان سره پارسی است.
به هیچ روی یعنی:
غیر ممکن است
هرگز
اصلاً و ابداً
راه ندارد
ممکن نیست
for anything
I wouldn’t go back there for anything

بپرس