بهر روی. [ ب ِ هََ ] ( ق مرکب ) بهر صورت. بهر حال :
ز فرمان شه ننگ و بیغاره نیست
بهر روی کِه ْ را ز مِه ْ چاره نیست.
اسدی.
( از فرهنگ دهخدا )
ز فرمان شه ننگ و بیغاره نیست
بهر روی کِه ْ را ز مِه ْ چاره نیست.
اسدی.
( از فرهنگ دهخدا )
به هر روی: در هر صورت.
به هر روی
به هر صورت ( و نه �در هر صورت� : In any case )
به هر حال
به هر جهت
Anyway
به هر صورت ( و نه �در هر صورت� : In any case )
به هر حال
به هر جهت
همانا به درستی قطعا تپیدن
علی ای حال
علی ای تقدیر. [ ع َ لا اَی ْ ی ِ ت َ رِن ْ] ( ع ق مرکب ) در هر حال. به هر تقدیر. به هر حال.
بهروجه
در هر صورت ، به هر حال ، به هر شکل
به هر حال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)