به مغافصه ؛ به ناگهان. ناگهانی : هرثمه برفت و علی را به مغافصه به مرو فروگرفت و هرچه داشت بستد. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 421 ) . بوقا از گوشه ای بیرون تاخت و. . . به مغافصه خود را در شهر انداخت. ( جهانگشای جوینی ) . و رجوع به ماده بعد شود.+ عکس و لینک