در راستای ، به مایه ی،
... [مشاهده متن کامل]
از برای ، چون ، به خاطر اینکه ، به دلیل اینکه ، به علت اینکه ، بر اثر اینکه
از سَرِ /ز سَرِ ؛ از روی. بسبب. بخاطر :
لقمه ای چند از سر اشتها تناول کرد. ( سعدی ) .
نظر خدای بینان ز سر هوا نباشد
سفر نیازمندان ز سر خطا نباشد.
سعدی.
این سخن از سر دردیست که من میگویم.
... [مشاهده متن کامل]
اوحدی.
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی.
حافظ.
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت.
حافظ.
لقمه ای چند از سر اشتها تناول کرد. ( سعدی ) .
نظر خدای بینان ز سر هوا نباشد
سفر نیازمندان ز سر خطا نباشد.
سعدی.
این سخن از سر دردیست که من میگویم.
... [مشاهده متن کامل]
اوحدی.
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی.
حافظ.
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت.
حافظ.
بر آن موجب ؛ بدان سبب. بدان جهت. به طریقی که. بدان صورت.
در اثر . . . . . . . . . . .
به تبعِ . . . . . . . . . . . . . . . . .
به موجب
از واسط
به دلیل
برای، به انگیزه، به جهت، به دلیل، به علت، به واسطه، بخاطر
برای
به خاطر، بر اثر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)