به زانو نشستن ؛ دو زانو نشستن. کنایه از به ادب نشستن. بر زانو نشستن :
نشاندند او را و در پیش زن
به زانو نشستند آن انجمن.
فردوسی.
بلیناس دانا به زانو نشست
زمین را طلسم زمین بوسه بست.
نظامی.
نشاندند او را و در پیش زن
به زانو نشستند آن انجمن.
فردوسی.
بلیناس دانا به زانو نشست
زمین را طلسم زمین بوسه بست.
نظامی.