پدید نکردن بر کسی ؛ به روی او نیاوردن :
سخنهای موبد فراوان شنید
بدو بر نکرد ایچگونه پدید.
فردوسی.
سخنهای موبد فراوان شنید
بدو بر نکرد ایچگونه پدید.
فردوسی.
به روی کسی نیاوردن: [عامیانه، کنایه ] از طرح موضوعی خودداری کردن، به سکوت برگزار کردن.
به روی کسی نیاوردن ؛ نگفتن به او که آنچه را از نقص و عیب نهان کرده ای من دانم. گناهی را به گناهکار نگفتن و مؤاخذه نکردن تا او شرمسار نشود :
... [مشاهده متن کامل]
گناه رفته را اندرگذارم
دگر هرگز به روی او نیارم.
( ویس و رامین ) .
به روی کسی نیاوردن ؛ نگفتن به او که آنچه را از نقص و عیب نهان کرده ای من دانم. گناهی را به گناهکار نگفتن و مؤاخذه نکردن تا او شرمسار نشود :
... [مشاهده متن کامل]
گناه رفته را اندرگذارم
دگر هرگز به روی او نیارم.
( ویس و رامین ) .