به روی کسی چیزی چون بد یا بلا آمدن ؛ بر سر او آمدن. او را رخ دادن. برای او پیش آمدن. ( از یادداشت مؤلف ) :
جوان تاش پیری نیاید به روی
جوانی بی آمرغ نزدیک اوی.
ابوشکور.
کنون یافت بادافره ایزدی
... [مشاهده متن کامل]
چو بد ساخت آمد به رویش بدی.
فردوسی.
که از نیکویی با سیاوش چه کرد
چه آمد به رویش ز تیمار و درد.
فردوسی.
جوان تاش پیری نیاید به روی
جوانی بی آمرغ نزدیک اوی.
ابوشکور.
کنون یافت بادافره ایزدی
... [مشاهده متن کامل]
چو بد ساخت آمد به رویش بدی.
فردوسی.
که از نیکویی با سیاوش چه کرد
چه آمد به رویش ز تیمار و درد.
فردوسی.