به رقص آمدن ؛ در رقص آمدن. به رقص آغازیدن :
پیش از آن کز پر فشاندن مرغ صبح آید به رقص
بر سماع بلبلان عشق جان افشانده اند.
خاقانی.
آدمی زاده اگر در طرب آید چه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی.
نام تو می رفت و عارفان بشنیدند
هر دو به رقص آمدند سامع و قائل.
سعدی.
تو گر به رقص نیایی شگفت جانوری
ازین هوا که درخت آمده ست در جولان.
سعدی.
پیش از آن کز پر فشاندن مرغ صبح آید به رقص
بر سماع بلبلان عشق جان افشانده اند.
خاقانی.
آدمی زاده اگر در طرب آید چه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار.
... [مشاهده متن کامل]
سعدی.
نام تو می رفت و عارفان بشنیدند
هر دو به رقص آمدند سامع و قائل.
سعدی.
تو گر به رقص نیایی شگفت جانوری
ازین هوا که درخت آمده ست در جولان.
سعدی.