به رسم بودن

پیشنهاد کاربران

به رسم بودن ؛ پیشکار بودن. جزو عمال امیر یا بزرگی قرار داشتن. ( فرهنگ فارسی معین ) .
|| وظیفه و مشاهره. ( ناظم الاطباء ) . وظیفه و مواجب. ( فرهنگ نظام ) . مجازاً، بمعنی راتبه و وظیفه. ( آنندراج ) . مقرری. مستمری. ( یادداشت مؤلف ) . بمجاز، به معنی وظیفه و مشاهره. ( غیاث اللغات از سراج اللغات ) . وظیفه و مواجب که به نوکران دهند، و در این معنی نیز عربیست. ( از فرهنگ رشیدی ) . عوارض. حق العمل. ( فرهنگ فارسی معین ) :
...
[مشاهده متن کامل]

رسم شعرا از تو هزار و دوهزار است
آخر ده هزاری شوی و بیست هزاری.
فرخی.
ناخوانده شعرهای دو جشن از پی دو جشن
کس کرد نزد من که بیا رسمها ببر.
فرخی.
گرانی آمدش از من بدل مگر که چنین
بکاست رسم من و سوی من نکرد نظر.
عنصری.

بپرس