به دنبال ؛ در پی. عقب و پس و پشت :
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند.
میرزا طبیب اصفهانی.
- || پس از. . . در پی. . . بعد از. . . از لحاظترتیب : متصل به. . . :
به دنبال چشمش یکی خال بود
که چشم خودش هم به دنبال بود.
فردوسی.
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند.
میرزا طبیب اصفهانی.
- || پس از. . . در پی. . . بعد از. . . از لحاظترتیب : متصل به. . . :
به دنبال چشمش یکی خال بود
که چشم خودش هم به دنبال بود.
فردوسی.
در جستجوی
در تکاپوی
در تعقیب
در هوس
در خیال
در تکاپوی
در تعقیب
در هوس
در خیال
در پی
به تبعِ . . . . . . . . . . . . . . . . .
از پس
به تبع
سپس