به دل گفتن

پیشنهاد کاربران

به دل گفتن ؛ با خود گفتن. در دل گفتن. اندیشیدن. در دل گذراندن. در باطن تصور کردن :
به دل گفت گر با نبی و وصی
شوم غرقه دارم دو یار وفی.
فردوسی.
به دل گفت رستم که جز پیلسم
ز ترکان ندارد کس این زور و دم.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
ز کینه به دل گفت شاه یمن
که بد زآفریدون نیامد به من.
فردوسی.
به دل گفت ناکاردیده هجیر
که گر من نشان گو شیرگیر.
فردوسی.
بدل گفت اگر جنگجوئی کنم
به پیکار او سرخروئی کنم.
عنصری.
به دل گفت آن به که شیری کنم
درین ترسناکان دلیری کنم.
نظامی.
به دل گفتا گر این ماه آدمی بود
کجا آخر قدمگاهش زمی بود.
نظامی.
به دل گفتم ای ننگ مردان بمیر
که کودک رود پاک و آلوده پیر.
سعدی.
بدل گفت اگر لقمه چندی خورم
چه داند پدر عیب یا مادرم.
سعدی.
به دل گفت بانگ سگ اینجا چراست
درآمد که درویش صالح کجاست.
سعدی.
به دل گفتم از مصر قندآورم
بر دوستان ارمغانی برم.
سعدی.
دوان آمدش گله بانی به پیش
به دل گفت دارای فرخنده کیش.
سعدی.

بپرس