به دست کردن ؛ به دست آوردن. حاصل کردن. تحصیل کردن. پیدا کردن. کسب کردن. یافتن. واجد آن شدن. تحصیل. بچنگ آوردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . جمع کردن. دست در اینجا به معنی قبض و تصرف و اختیار و اقتدار است. ( آنندراج ) :
راست که چیزی به دست کرد و قوی گشت
گر تو بدو بنگری چو شیر بغرد.
ناصرخسرو.
راست که چیزی به دست کرد و قوی گشت
گر تو بدو بنگری چو شیر بغرد.
ناصرخسرو.