به دست

پیشنهاد کاربران

به دست ؛ به خواست. در اختیار. به اختیار. به اراده ٔ. وابسته ٔ. بسته :
چه سازی که چاره بدست تو نیست
دراز است و در دام و شست تو نیست.
فردوسی.
به دست ؛ در دست. ( ناظم الاطباء ) . در ید. در تصرف. در اختیار.
- || در حال در دست داشتن چیزی و آمادگی بکار بردن آن چون : باطوم ( باتن ) به دست ، تسبیح به دست ، تفنگ به دست ، تیغ به دست ، چوب به دست ، شمشیر به دست : کلیدها بدست خادمی است که وی را بشارت گویند. ( تاریخ بیهقی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

برده دل من بدست عشق زبون است
سخت زبونی که جان و دلش زبون است.
جلاب.

بپرس