به دام آمدن ؛ دردام افتادن. گرفتار دام شدن :
بدامم نیاید بسان تو گور
رهائی نیابی بدین سان مشور.
فردوسی.
چنین گفت کامد هزبری بدام
اباچامه و رود و پرکرده جام.
فردوسی.
پرستنده گفتند با یکدگر
... [مشاهده متن کامل]
که آمد بدام اندرون شیر نر.
فردوسی.
مرا خواندی و خود بدام آمدی
نظر پخته تر کن که خام آمدی.
نظامی.
بدامم نیاید بسان تو گور
رهائی نیابی بدین سان مشور.
فردوسی.
چنین گفت کامد هزبری بدام
اباچامه و رود و پرکرده جام.
فردوسی.
پرستنده گفتند با یکدگر
... [مشاهده متن کامل]
که آمد بدام اندرون شیر نر.
فردوسی.
مرا خواندی و خود بدام آمدی
نظر پخته تر کن که خام آمدی.
نظامی.