به جای


معنی انگلیسی:
for, instead, pro-

پیشنهاد کاربران

به جای و بجای: اگر معنی جایگزینی بدهد، می نویسیم به جای. مانند: مردی را به جای ژان والژان دستگیر کردند؛ ولی اگر پس از آن، فعل آوردن بیاید، می نویسیم: بجای آوردن. ( از کتاب غلط ننویسیم ابوالحسن نجفی )
بعوض ، در ازا
As apposed to
instead of
به موقع
عوض ، بدل ،
درباره، درحق
استوار ، محکم، ساکن ، بسامان
صحیح ، سلامت
بودن
به جای با سکون ی قرار گرفتن در جای خود
چیزی که جای چیز دیگری را بگیرد به جای آن قرار گرفته است.
بحساب ؛ بجای. در عوض : و قد یحرق آجر و یباع بحساب الدیفروغس. ( ابن البیطار ) .
به جای درباره در حق
به جای:در حق، درباره ی
( ( مرا وفا و جفای تو پیشْْ یکسان است
که هر چه دوست پسندد به جای دوست، نکوست ) )
( گزیده غزلیات سعدی، حسن انوری، انتشارات علمی، چ اول، ۱۳۶۹، ص۱۴۸. )
کشت از کلک فدایی چو دلش دود بلند
عوضِ چیزی
در حقِّ، دربارۀ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس