به تنگ امدن
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
ذله شدن : به ستوه آمدن، خسته و عاجز شدن. به جان آمدن . به تنگ آمدن
دل گرفتن
دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس
کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا
حافظ
دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس
کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا
حافظ
به پیت آمدن. قاطی کردن
ملول شدن
معنی: صبرش تمام شد
به تنگ آمدن کنایه هست مبالغه
یعنی صبرش تمام شد اخه برای چی توضیح اشتبا می دهید
خسته شدن و کلافه شدن.
خسته شدن و کلافه شدن
آمدن به تنگ آمدن یعنی خسته شدن و کلافه شدن
( بجان آمدن ) بجان آمدن. [ ب ِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) زله شدن. سته شدن. مانده شدن. ( ناظم الاطباء ) . به تنگ آمدن. به ستوه آمدن : قومی که از دست تطاول این بجان آمده بودند و پریشان شده. ( گلستان سعدی ) .
... [مشاهده متن کامل]
ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی
دل بی تو بجان آمد وقت است که بازآیی.
حافظ.
|| آزرده و ناخوش گشتن. بیزار شدن. ( ناظم الاطباء ) . بی دماغ شدن. ( آنندراج ) :
از آنم کس نمی پرسد اگر پرسد کسی حالم
به او گویم غم خود آنقدر کز من بجان آید.
وحشی.
|| عاجز کردن و کشتن ( ناظم الاطباء ) . کنایه از کشتن و به قتل آوردن. ( آنندراج ) . اما این دو معنی بی وجه می نماید. || آماده شدن برای مردن. در حال مرگ بودن. ( ناظم الاطباء ) . قریب مرگ شدن. ( آنندراج ) :
ناله ام راه گلو بسته به حدی که نفس
تا برون میرود از سینه بجان می آید .
شاهی.
و رجوع به جان و نیز به آمدن شود.
... [مشاهده متن کامل]
ای پادشه خوبان داد از غم تنهائی
دل بی تو بجان آمد وقت است که بازآیی.
حافظ.
|| آزرده و ناخوش گشتن. بیزار شدن. ( ناظم الاطباء ) . بی دماغ شدن. ( آنندراج ) :
از آنم کس نمی پرسد اگر پرسد کسی حالم
به او گویم غم خود آنقدر کز من بجان آید.
وحشی.
|| عاجز کردن و کشتن ( ناظم الاطباء ) . کنایه از کشتن و به قتل آوردن. ( آنندراج ) . اما این دو معنی بی وجه می نماید. || آماده شدن برای مردن. در حال مرگ بودن. ( ناظم الاطباء ) . قریب مرگ شدن. ( آنندراج ) :
ناله ام راه گلو بسته به حدی که نفس
تا برون میرود از سینه بجان می آید .
شاهی.
و رجوع به جان و نیز به آمدن شود.
کلافه
تمام شدن صبر
خسته شدن و به ستوه امدن و ملول شدن
از پا افتادن
نا شکیبایی
خسته شدن
از دست و پا افتادن
معنی:ذله شدن، خسته شدن ، عاجز شدن ، از کاری خسته شدن ، بزار شدن از کاری تکراری، از نفس افتادن، جان کسی به لب رسیدن، درمانده وخسته شدن، ملول شدن ، و. . . . . . . . . .
امید وارم خوشتون بیاد🌹🌹💞💞
امید وارم خوشتون بیاد🌹🌹💞💞
خسته شدن
بهستوه آمدن
بهستوه آمدن
از دست دادن طاقت و تحمل
خسته شدن
به تنگ آمدن یعنی : به ستوه آمدن . عاجز شدن . درمانده و خسته بودن . ملول شدن . جان کسی به لب رسیدن .
ذله شدن . در تنگنا و مضیقه قرار گرفتن . کم آوردن . از نفس افتادن ، به ستوه آمدن . خسته شدن از چیزی یا کسی . به تنگ آمدن یعنی وضعیت ما smileysmiley هممون به تنگگگگگ اومدیم .
ذله شدن . در تنگنا و مضیقه قرار گرفتن . کم آوردن . از نفس افتادن ، به ستوه آمدن . خسته شدن از چیزی یا کسی . به تنگ آمدن یعنی وضعیت ما smileysmiley هممون به تنگگگگگ اومدیم .
به تنگ آمدن∶ذله شدن. در تنگنا و مضیقه قرار گرفتن. کم آوردن. از نفس افتادن. . . به ستوه آمدن. خسته شدن از چیزی یا کسی. ۲∶بیزار شدن از کاری تکراری.
به ستوه آمدن. عاجز شدن. درمانده و خسته بودن. ملول شدن. جان کسی به لب رسیدن. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)