به ترتیب کردن

مترادف ها

wanton (فعل)
به ترتیب کردن، افراط کردن، شهوترانی کردن، گستاخ شدن، شرور شدن

derange (فعل)
بر هم زدن، دیوانه کردن، به ترتیب کردن

disarrange (فعل)
مغشوش کردن، بر هم زدن، به ترتیب کردن، مختل کردن، به هم زدن

untune (فعل)
به ترتیب کردن، مختل کردن، فاقد هماهنگی کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس