به انجام رساندن


معنی انگلیسی:
achieve, consummate, do, execute, follow-through, fulfil, fulfill, pull, to bring to a conclusion, to accomplish

مترادف ها

accomplish (فعل)
وفا کردن، انجام دادن، به انجام رساندن، ب انتها رسیدن

complete (فعل)
انجام دادن، به انجام رساندن، تکمیل کردن، خاتمه دادن، کامل کردن، سپری کردن

achieve (فعل)
دست یافتن، رسیدن، انجام دادن، نائل شدن به، به انجام رساندن، تحصیل کردن، کسب موفقیت کردن اطاعت کردن

follow out (فعل)
به انجام رساندن، دنبال کردن

outwork (فعل)
به انجام رساندن، بیشتر کار کردن از

process (فعل)
به انجام رساندن، تهیه کردن، تمام کردن، پردازش کردن، مراحلی را طی کردن

پیشنهاد کاربران

پیشبرد
انجام دادن، به انجام رساندن، تکمیل کردن، خاتمه دادن، کامل کردن، سپری کردن
به فعلیت رساندن
قال کار را کندن

بپرس