بنیه
/bonye/
مترادف بنیه: توان، قدرت، قوت، نیرو، استطاعت، توانایی، آفرینش، فطرت، نهاد، ساخت
برابر پارسی: شالوده
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - نهاد آفرینش . ۲ - ساخت . ۳ - تواناییقوه نیرو.یا بنی. اقتصادی. قو. اقتصادی نیروی اقتصادی. یا بنی. مالی . استطاعت مالی قوه مالی : ( بنی. بنی. مالی دولت ضعیف است . ) یا بی بنیه. ضعیف لاغر .
نهاد و آفرینش چیزی ٠ نهاد و آفرینش نهاد و آفرینش و وجود و سرشت آدمی ٠ یا ساخت ٠
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
گویش مازنی
دانشنامه اسلامی
دانشنامه عمومی
بنیه ( به مجاری: Bénye ) یک شهرداری در مجارستان است که در ناحیه مونور واقع شده است. [ ۳] بنیه ۱۶٫۵۳ کیلومتر مربع مساحت و ۱٬۲۶۵ نفر جمعیت دارد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: بنیه
دانشنامه آزاد فارسی
بُنْیه
(در لغت به معنی نهاد و سرشت) اصطلاحی در فلسفه و کلام. نزد فلاسفه عبارت است از جسم مرکب، بدان سان که از ترکیب آن مزاج حاصل آید. فلاسفه بنیه را شرط تحقق حیات می دانند. برخی متکلمان، بنیه را امتزاج اجزایی دانسته اند که دارای اَعراض ویژه است (مزاج)، برخی از رطوبت، حرارت، برودت و یبوست به بنیه تعبیر کرده اند و برخی بدن مرکب از عناصر اربعه را بنیه دانسته اند و سرانجام گروهی از متکلمان بنیه را فرد یا جزئی به شمار آورده اند که هستی حیوان را تحقق می بخشد و با کمتر از آن تحقق نمی یابد.
(در لغت به معنی نهاد و سرشت) اصطلاحی در فلسفه و کلام. نزد فلاسفه عبارت است از جسم مرکب، بدان سان که از ترکیب آن مزاج حاصل آید. فلاسفه بنیه را شرط تحقق حیات می دانند. برخی متکلمان، بنیه را امتزاج اجزایی دانسته اند که دارای اَعراض ویژه است (مزاج)، برخی از رطوبت، حرارت، برودت و یبوست به بنیه تعبیر کرده اند و برخی بدن مرکب از عناصر اربعه را بنیه دانسته اند و سرانجام گروهی از متکلمان بنیه را فرد یا جزئی به شمار آورده اند که هستی حیوان را تحقق می بخشد و با کمتر از آن تحقق نمی یابد.
wikijoo: بنیه
جدول کلمات
مترادف ها
شکم، طاقت، نیرو، تنگه، روده، زه، جرات، دل و روده، شکنبه، احشاء، شکم گندگی، بنیه
پا، حکومت، برتری، بازو، عظمت، قدرت، نیرو، برق، توان، زبر دستی، زور، سلطه، سلطنت، نیرومندی، بنیه، توش، اقتدار، قدرت دید ذره بین، سلطه نیروی برق
استقامت، طاقت، بنیه، نیروی حیاتی
قدرت، استحکام، طاقت، بنیه، نیروی پایداری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پایه آس اساس بنیان بن ریشه پی ستون و شاید به احتمال قوی پی پا. ه موجب حرکت بدن است از این واژه گرفته شده چون در قدیم دشمنان قوی و غدار خود را وقتی بر او مستولی میشدند پی میکردند وقتی تاندوم های رادای پاشنه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
پا بریدهشود سر خودش بجلو خم میشود عمرابن عبدود از غروری که داشت چهار دست وپای اسب خود را پی کرد یعنی تاندوم ها را برید
وجود